شاه ایران

شاه ایران

سخنرانی کامل رضاشاه دوم در کنفرانس محافظه کاری ملی.

خانم ها و آقایان، صبح بخیر.

تمدن غرب و به ویژه ایالات متحده در معرض خطر است. من این را می گویم زیرا این دقیقاً همان چیزی است که 45 سال پیش برای کشور من رخ داد. شاید بگویید ایران محل آزمایشی بود برای آنچه مرحوم پدرم اتحاد نامقدس سرخ و سیاه – مارکسیسم رادیکال و اسلام گرایی رادیکال می نامید. این دو ایدئولوژی نه برای ایجاد، بلکه برای تخریب به هم نزدیک شدند. در واقع برای از بین بردن مفهوم ایران. همانطور که خود آیت الله خمینی در بازگشت به ایران گفت: «وطن پرست برای ما فایده ای ندارد. ما به مسلمانان نیاز داریم. اسلام با ناسیونالیسم مخالف است. زیرا ناسیونالیسم یعنی ما ملت، ملیت و نه اسلام را می خواهیم.»

او به سرعت ایدئولوژی خود را عملی کرد. مجلس شورای ملی ما شد مجلس شورای اسلامی. ارتش متعارف و ملی ما به نفع سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کنار گذاشته شد. نماد شیر و خورشید که قرن ها پرچم ملی ما را آراسته بود با الله اکبر جایگزین شد.

این جبهه متحد مارکسیست‌ها و اسلام‌گرایان سرزمین من را در دست گرفت، اما هرگز به تسلط بر ایران بسنده نکرد، زیرا این دو ایدئولوژی به مفهوم یک ملت، حتی کمتر از آن، به مرزها اعتقاد ندارند. در واقع جمهوری اسلامی ایران خود را مدافع یا محدود به مرزهای ملت یا ملت ایران نمی‌داند، بلکه خود را به «امت» یا برادری اسلامی می‌داند.

این گسترش بسیار فراتر از خاورمیانه رفته است. هر روز تصاویری ترسناک و غم انگیز از پیامدهایی که گسترش این رژیم تا اروپا و غرب به بار آورده است می بینیم. از غارت دانشگاه‌هایی که زمانی مورد غبطه جهانیان بودند، تا حمایت از هسته‌های تروریستی در اروپا، تلاش برای نابودی اسرائیل، تا گسترش ردپای جنایتکارانه آن به آمریکای لاتین، این یک تصادف نیست. این استراتژی سیاسی جمهوری اسلامی است.

متأسفانه، بسیاری از رسانه های جریان اصلی و همسفرانی که برای تسلط بر طبقه تفسیری آمده اند، اغلب نادیده گرفته شده است. حتی در این هفته، ما شاهد این هستیم که ستون پنجم رژیم اسلامی، سر زشت خود را در رسانه ها بالا می کشد تا شما را متقاعد کند که رئیس جمهور جدید جمهوری اسلامی یک اصلاح طلب است. او چنین چیزی نیست. او چیزی نیست جز یک وفادار و نادیده به این رژیم و طرفدار ایدئولوژی رادیکال و امپریالیستی آن همان طور که علناً به دبیرکل حزب الله نوشت و تعهد رژیم به نیابت ها و ترور آنها را همین هفته تکرار کرد.

در واقع ظهور اسلام رادیکال در سراسر جهان را می توان مستقیماً به موفقیت انقلاب اسلامی در ایران و استقرار این رژیم غاصب و ضدایرانی تحت حمایت اقلیت و با سرکوب و خشونت پی برد. مشکلی که از ایران شروع شد باید در ایران تمام شود. اما این را به‌عنوان جنگی بین ایران و غرب و یا دعوت به آن اشتباه نکنید. این هیچکدام نیست.

این درگیری بین دولت‌های ملت نیست، بلکه جنگ یک ایدئولوژی رادیکال و انترناسیونالیستی است بر همه ملت‌ها، از ملت ایران گرفته تا شما.

در واقع این ملت بزرگ و تاریخ ساز ایران بود که اولین قربانی این اتحاد نامقدس و جمهوری اسلامی ناشی از آن بود. 45 سال است که ایران اسیر و هموطنانم گروگان گرفته شده اند. آنها نه توسط تحریم های آمریکا یا سیاست های غرب، بلکه توسط اسلام گرایی افراطی گروگان گرفته شده اند. اما نخبگان سیاسی غرب در واقع شریک جرم بوده اند – نه تنها در گروگان گرفتن هموطنان من، بلکه در جنایات علیه شهروندان و ملت های شما شریک جرم بوده اند. همدست اصلی آیت‌الله‌ها در راهپیمایی خشونت‌آمیزشان به سمت خلافت جهانی، ساده لوحی سیاسی آمریکا در مورد ماهیت واقعی این رژیم و گناه و ترس اروپایی‌ها از «اسلام‌هراسی» بوده است.

شما مجبور نیستید به تنهایی با این ایدئولوژی مسموم و قاتل مبارزه کنید، بلکه باید آگاه باشید که این ایدئولوژی با شما جنگ می کند.

من خبر خوبی دارم زیرا ارتشی علیه این ایدئولوژی سمی، این اتحاد نامقدس قیام می کند. آن ارتش، مردم ایران، ملت متحد ایران است. امروز من با پیامی از آن ارتش در حال ظهور، آن ملت در اسارت… آن شهروندانی که به گروگان گرفته شده اند، نزد شما می آیم.

جمهوری اسلامی ایران را ممکن است تسخیر کرده باشد اما هرگز عشق وطن ایرانیان را تحت کنترل خود درآورده است. امروز ایران – با الهام از تاریخ کهن و تمدن بزرگ ما – در مهلکه یک تجدید حیات ملی، یک بیداری دوباره ملی، یک رنسانس ملی است.

ایرانیان مردمی مغرور، قوی با تاریخ پرافتخار و پر سابقه هستند و حاضر نیستند آن را به این اتحاد نامقدس از دست بدهند. در حالی که هموطنانم در خیابان ها یا در آرامگاه کوروش کبیر شعار می دهند «می جنگیم، می میریم، ایران را پس می گیریم!»

اما کسانی هستند که در مقابل آنها ایستاده اند. منافع جهانی وجود دارد که ترجیح می دهند رژیم اسلامی ایران در قدرت بماند. آنها پول زیادی به دست می آورند، از مزایای زیادی استفاده می کنند، یا شاید خیلی راحت باشد. من این را می‌دانم زیرا مردان قدرتمند، مردان ثروتمند، مردانی با روابط خوب داشته‌ام که به من می‌گویند مبارزه را متوقف کنم، از تلاش دست بکشم، زیرا آنها برنامه‌های بزرگ‌تر و جهانی‌تری دارند. برخی می خواهند رژیم را برای همیشه سر جای خود نگه دارند، برخی می خواهند کشور را به آتش بکشند تا از انفجار اجتناب ناپذیر آن دولت هایی ایجاد کنند که بر سر آنها نقش خیرخواه، ارباب و خدا را ایفا کنند. اما من برای این کار نمی ایستم و تسلیم نمی شوم، زیرا هموطنانم لایق بهتری هستند.

اما اشتباه نکنید. این بیداری ملی یک پروژه ایرانی است، نه چیزی که باید در واشنگتن، لندن، برلین یا پاریس پخته شود.

پس چرا من امروز اینجا با شما هستم؟ من اینجا هستم با پیامی از هموطنانم، پیامی از ملت ایران. دوستان من، مردم ایران دوست دارند شما را در ایالات متحده به عنوان یک شریک ببینند.

پیام آنها این است که آنها به دنبال اتحادی درهم تنیده نیستند، بلکه به دنبال ائتلافی با ارزش های مشترک و منافع متقابل هستند، اتحادی که در خدمت منافع واقعی ملی ایران و منافع شما باشد. در واقع، ایران یکی از معدود مسائل سیاست خارجی است که در آن ایالات متحده می تواند منافع خود را با ارزش های خود هماهنگ کند.

در حالی که دیکتاتور آن با شعارهای روزانه مرگ بر آمریکا سعی در شستشوی مغزی جوانان ایران داشته است. هموطنان من به خیابان می آیند و می گویند مرگ بر جمهوری اسلامی! و “دشمن ما همین جاست، وقتی می گویید آمریکاست دروغ می گویید!” وقتی رژیم پرچم های آمریکا را روی زمین می گذارد، هموطنان من از پا گذاشتن روی آن و قدم زدن یا پریدن از روی آن سرباز می زنند. و این یک پدیده جدید نیست. ایرانیان تنها مردمی در خاورمیانه هستند که در 11 سپتامبر 2001 به خیابان ها ریختند تا در کنار شما عزاداری کنند و در کنار شما بایستند.

آنها همچنان شاهد کشته شدن هموطنان خود و شما در درگیری های بی هدفی هستند که جمهوری اسلامی در خاورمیانه به راه انداخته است. و آنها راه حلی را به شما پیشنهاد می کنند تا خود را از این درگیری ها رها کنید، منطقه را دوباره متعادل کنید و مسائل خاورمیانه را با راه حل خاورمیانه حل کنید.

زیرا در حالی که جمهوری اسلامی به دنبال گسترش خلافت رادیکال خود در سراسر منطقه است، هموطنان من این امپریالیسم را محکوم می کنند و با فریاد «نه غزه، نه لبنان، جان من فقط برای ایران است» پاسخ می دهند.

آنها از اینکه کشور زمانی درخشانشان مانند یک هدف رادیکال اداره شود خسته شده اند. آنها دولتی می خواهند که به فکر خود باشد و مانند سوریه، عراق، لبنان یا یمن، خون یا گنج را برای دخالت در جنگ های خارجی خرج نکند. آن‌ها می‌خواهند ایران را به حالت یک دولت-ملت برگردانند، همانطور که ما بیش از دو هزار سال است.

چطور ممکن است این همه اتفاق بیفتد؟ دوستان من به دنبال مداخله شما نیستیم. ما به دنبال صدقه شما نیستیم.

من اینجا نیستم که از شما برای خلاص شدن از شر جمهوری اسلامی اجازه بگیرم و نه از شما بخواهم این کار را برای ما انجام دهید.
ایران واقعی، ایران باستان و ایران که به زودی آزاد خواهد شد، به دنبال حمایت شما نیست، بلکه به دنبال مشارکت شماست. به دنبال کمک مالی شما نیست، بلکه به دنبال دوستی شماست، زیرا علایق ما به منحصر به فردترین روش ها همسو هستند.

پس دوستان من، در مقابل تهدید فزاینده این اتحاد نامقدس سرخ و سیاه، مشارکت با ملت ایران چه شکلی است؟ وقتی حاکمیت بر ملت باستانی ما به حاکمیت واقعی خود یعنی مردم ایران بازگردانده شود، چه شکلی خواهد بود؟

ایران بار دیگر لنگر صلح و ثبات در خاورمیانه خواهد بود، تا در نهایت می توانید پسران و دختران خود را از سرزمین های دور اما با عزت به خانه بازگردانید.

ایران بار دیگر مرکز رونق در منطقه و پناهگاه امنی برای سرمایه گذاری خارجی خواهد بود – نه کمک های خارجی.

ایران بار دیگر متحد ایالات متحده و شریک نزدیک اسرائیل و کشورهای عربی خواهد بود و شاهد رشد پیمان ابراهیم به پیمان کوروش خواهد بود.

ایران بار دیگر موتور پیشرفت، مدافع آزادی و عدالت خواهد بود، نه گسترش دهنده وحشت و شر.

متوجه خواهید شد که من “یک بار دیگر” می گویم زیرا این چیز جدیدی نیست. این نوع روابطی است که دو ملت ما قبلا داشتند، به ویژه تحت رهبری پدر من و رئیس جمهور نیکسون.

سپس ایران به دنبال صلح و روابط سازنده بر اساس منافع متقابل با همه ملت ها بود. ما با آمریکا و متحدان اروپایی آن دوست بودیم. اما ما همچنین با داشتن روابط پایدار و صمیمانه با اتحاد جماهیر شوروی و چین، یک سیاست خارجی متعادل را حفظ کردیم. ما هم با هند و هم با پاکستان کار کردیم. ما هم با اسرائیل و هم با کشورهای عرب حوزه خلیج فارس رابطه داشتیم. ایران صلح را در خاورمیانه حفظ کرد و ما می‌توانیم دوباره به این کار کمک کنیم. اما چه چیزی کم است؟

چیزی که تا کنون مانع از این امر شده است، عمدتاً سیاست آمریکا در قبال ایران بوده است که با ساده لوحی روشنفکرانه بر اساس این پیش فرض نادرست هدایت می شود که شما می توانید رفتار کسانی را که معتقد به چنین ایدئولوژی رادیکالی هستند تغییر دهید. اما این تضاد بین دولت های ملت نیست، بلکه علیه ایدئولوژی رادیکال و مخربی است که نمی توان با آن مذاکره کرد. نمی توان با این ایدئولوژی استدلال کرد. قابل تغییر نیست. هیچ “معامله ای بهتر” وجود ندارد. باید شکست بخورد، این دقیقا همان چیزی است که هموطنان من برای آن جنگیده اند.

شاید برخی از این ها شما را خسته کند. میدانم. باید. برخی از گفتگوها از این قبیل در دهه های گذشته رهبری سیاسی شما را به مسیر اشتباه سوق داده است. در افغانستان، زمانی که 70 درصد از پارلمان قبیله‌ای کشور پس از طالبان خواستار احیای سلطنت مشروطه ظاهرشاه بودند، زیرا مردم او را حتی در سنین پیری، نماد و منبع وحدت ملی می‌دیدند، دولت آمریکا این ملیت را انکار کرد. ادعا و این حق حاکمیتی. با تحمیل یک ساختار غیراصیل غربی بر جامعه ای با سنت ها، هنجارها و ابزارهای حکومتی خود، نتیجه فساد، هرج و مرج و فروپاشی دولت بود. این یک اشتباه ویرانگر بود که عواقب آن را امروز می بینیم.

این نه امنیت را برای آمریکا به همراه داشت و نه در دفاع از ارزش های شما موفق بود. امروز بار دیگر حملات تروریستی از قندهار راه اندازی شده و زنان بار دیگر در کابل به بردگی گرفته می شوند. زیرا اگرچه اهداف آمریکا ممکن است با نیت خوبی بوده باشد، اما ناتوانی در گوش دادن به صحبت‌های افغان‌ها، آن را به سمت جهنم سوق داد که با همان نیت‌های خوب هموار شده بود.

تنها چند سال بعد در عراق، استکبار و جهل نخبگان سیاسی واشنگتن، منافع ملی و حاکمیت عراق را تحت سلطه منافع کوچولوها و فرقه‌ای قرار داد که نه تنها نتوانست کشور را متحد کند، بلکه آن را بیشتر تقسیم کرد. شهروندان عراقی مجبور شدند قبل از آن که خود را به عنوان شهروندان همسان ملت خود بجویند، نه به عنوان عراقی، بلکه به عنوان اعضای فرقه مذهبی، گروه قومی یا قبیله خود.

و فراموش نکنیم که همه اینها با نیروی نظامی انجام شد. بگذار خودم را روشن کنم. این اشتباه نباید در ایران تکرار شود و من طرفدار آن عده معدودی رادیکالی که ممکن است از آن دفاع کنند – ایرانی ها یا آمریکایی ها – نمی ایستم.

اما راه دیگری برای این مشارکت بین این دو ملت بزرگ ایران و آمریکا وجود دارد. راهی که مماشات اسلامگرایان رادیکال را که ایران را گروگان گرفته اند و جنگ خود را به سوی شما می برند، درست اینجا در خاک آمریکا رد می کند. مسیری که جنگ و تحمیل سازه های غیرارگانیک غربی بر ملتی مغرور و کهن را رد می کند. این راه جدید، این راه سوم، نیازمند فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی و حمایت حداکثری از مردم ایران است.

ایرانی ها به دنبال کمک نیستند. آنها نمی خواهند که شما رژیم آنها را برای آنها تغییر دهید. آنها در خیابان های شهرهای سراسر ایران برای حقوق زندگی، آزادی، جستجوی خوشبختی و برای بازپس گیری ارزشمندترین میراث خود – ملتشان، می جنگند. چیزی که آنها می خواهند این است که شما با ارسال میلیاردها دلار به قاتلان و اسیرکنندگان آنها جسارت نکنید. و بر خلاف ایجاد صلح از طریق قدرت، ایجاد هرج و مرج از طریق ضعف و مماشات.

دوستان من دعوا در دستان شماست. اما دعوای شما با ملت ایران نیست. دعوای شما با ایدئولوژی رادیکال جمهوری اسلامی و مدافعان آن همین جا در واشنگتن است. اما شما در آن مبارزه تنها نیستید. زیرا این همان دعوای است که ایرانیان هر روز در خیابان های کشور من با هم می جنگند. در نبرد جمهوری اسلامی و ایران، هموطنانم برای پذیرفتن ندای تاریخ و مبارزه برای بازپس گیری ملت خود قدم بردارند. من هم همینطور. و امیدوارم شما هم به ما بپیوندید. همانطور که برک گفت:

«وقتی مردان بد با هم ترکیب می‌شوند، خوب‌ها باید همراه شوند. وگرنه یکی یکی سقوط خواهند کرد.»

تنها چند روز پس از جشن گرفتن روز استقلال آمریکا با شما بودن بسیار اتفاقی است زیرا حدود 250 سال پیش، زمانی که او اعلامیه استقلال را نوشت، توماس جفرسون این کار را با الهام از ارزش‌های کوروش کبیر پادشاه ایران انجام داد. ایرانیان هرگز این پیوند را فراموش نکرده اند و امروز که نه برای خلق، بلکه برای رهایی ملت خود می جنگند، از مبارزه شما برای آزادی و عشق به وطن الهام گرفته اند. دو ملت بزرگ ما در این پیوند خاص مشترک هستند.

تمدن های بزرگ، ملت های واقعی، هرگز تحت انقیاد باقی نمی مانند. و ما ایرانی ها کشورمان را پس خواهیم گرفت. همانطور که این احتمال به واقعیت تبدیل می شود، در این مبارزه با ما باشید – نه به عنوان حامیان ما، بلکه به عنوان شرکای ما. نه به عنوان سرمایه گذاران ما، بلکه به عنوان دوستان ما. زیرا نبرد ما یکی است.

سپاسگزارم.