پروژه “شاه، میهن، آزادی”

پروژه “شاه، میهن، آزادی”

استراتژی سرنگونی رژیم اسلامی و بازگرداندن هویت ایرانی—از نظریه تا عمل.

نوشته ‌ راگو کندری، مدیر اندیشکده شهوند.

این صرفاً یک پیشنهاد نظری یا یک ایده ‌ی انتزاعی نیست—بلکه یک نقشه راه استراتژیک دقیق و عمیقاً سنجیده شده است که با فداکاری تزلزل ‌ناپذیر طراحی شده تا سرنگونی رژیم اسلامی را محقق کرده و تولد دوباره ‌ی ایران را از طریق استقرار یک پادشاهی مشروطه با ریشه ‌ای در میراث تاریخی پرافتخار این ملت، ممکن سازد.

سرنگونی شجاعانه و قاطعانه ‌ی جمهوری اسلامی—رژیمی که سال‌ها آرزوهای مردم ایران را سرکوب کرده است—و تحقق پیروزمندانه ‌ی این چشم ‌انداز برای یک ملت شکوفا و متحد، نقطه ‌ی آغاز رنسانس ایران خواهد بود. این تحول تنها از طریق یک برنامه ‌ی علمی، ساختاریافته و مبتنی بر یک نظریه ‌ی عملی قابل دستیابی است. این نقشه ‌ی راه جامع که با جسارت و شفافیت توسط پروژه شاه، میهن، آزادی ارائه شده است، چراغ امیدی برای ملتی است که تشنه ‌ی نوسازی و بازآفرینی است.

این شعار سیاسی و استراتژیک، که از اهمیت تاریخی و فرهنگی عمیقی برخوردار است، به ‌دقت توسط اندیشکده شهوند در پایان سال ۲۵۸۱ تقویم شاهنشاهی ایران، که مطابق با سال ۲۰۲۳ میلادی است—لحظه ‌ای سرنوشت‌ساز در تاریخ معاصر ایران—معرفی شد.

تحولات سال‌های اخیر—که از یک‌سو با پایداری مردم ایران در برابر ظلم و ستم، و از سوی دیگر باعدم اتحاد میان مخالفان و فقدان یک نظریه منسجم و استراتژی کارآمد برای سرنگونی جمهوری اسلامی و دستیابی به رنسانس ایران مشخص می‌شود—گواهی قدرتمند و غیرقابل انکار بر اعتبار، فوریت و ظرفیت دگرگون ‌کننده ‌ی این راه ‌حل برای رنسانس مورد انتظار ایران است.

این تنها یک پروژه نیست—بلکه یک فراخوان، یک جنبش تحول آفرین است که هر میهن ‌پرست، هر عاشق ایران که آینده ‌ی این ملت را عزیز می‌دارد، باید آن را بخواند، با اعتقاد راسخ بپذیرد، و فعالانه در مبارزه برای فردایی روشن‌تر از آن حمایت کند.

به یاد داشته باشید، بدون سرنگونی رژیم اسلامی، هیچ شکوفایی برای ایران محقق نخواهد شد.

بخش اول: مقدمه و مبانی نظری

برای درک عمیق وضعیت پیچیده، چندوجهی، و اغلب پرآشوب ایران در این مقطع تاریخی حساس، ضروری است که تفاوت‌های ظریف میان دو مفهوم ناسیونالیسم و میهن ‌پرستی را با دقت تشخیص دهیم—دو ایدئولوژی که، هرچند گاهی هم‌پوشانی دارند، در چارچوب فرهنگی، اجتماعی و سیاسی منحصربه ‌فرد کشور ما پیامدهای کاملاً متفاوتی دارند. در بافت غنی و متنوع ایران، میهن ‌پرستی به ‌عنوان نیرویی قدرتمند و وحدت‌بخش ظاهر می‌شود که اقوام متنوع کشور، از جمله کردها، بلوچ‌ها، آذری‌ها و پارسیان را زیر پرچم مقدس یک ملت واحد گرد هم می‌آورد، نمادی از اتحاد در میان تنوع. این میهن ‌پرستی، در عین گرامیداشت و احترام به گوناگونی فرهنگی، به ‌طور قاطع از حذف، به ‌حاشیه ‌راندن، و نابودی هویت گروهی جلوگیری می‌کند. این وحدت در تنوع، برخلاف تمایلات تفرقه ‌افکن و اغلب مخرب ناسیونالیسم افراطی، انسجام ملی را تقویت کرده و حس تعلق، افتخار، و همبستگی عمیقی را در میان تمام ایرانیان، فارغ از پیشینه  آنان، به وجود می‌آورد.

دوران پهلوی، با وجود گرایش‌های اقتدارگرایانه ، نمونه تاریخی بارز و تعیین ‌کننده ‌ای از این میهن ‌پرستی وحدت‌بخش است که به ‌طور موفقیت ‌آمیز تعادل نسبی میان وحدت ملی و تنوع فرهنگی ایران را برقرار کرد. آن دوران شاهد دست اوردهای چشمگیر در حوزه مدرن‌سازی، گسترش آموزش، اصلاحات ارضی، و ارتقای حقوق زنان و اقلیت‌ها بود. با این حال، چالش عمده ‌ی این دوران، نبود مشارکت عمومی در امور سیاسی بود—موضوعی که می‌توانست با تقویت نقش احزاب سیاسی و حمایت از دستاوردهای انقلاب سفید، مانند اعطای حق رأی به زنان، تأسیس حقوق سیاسی برابر برای تمامی شهروندان، و گسترش حقوق مدنی به شکلی مؤثر مورد رسیدگی قرار گیرد.

در شرایط پرآشوب و بحرانی کنونی ایران و خاورمیانه—منطقه ‌ای که مدت‌ها با بی‌ثباتی پایدار، تنش‌های ژئوپلیتیکی رو به افزایش، و سایه  سنگین بحران و درگیری مواجه بوده است—وجود یک حکومت اقتدارگرا، منسجم و یکپارچه، برای حفظ ثبات ملی و صیانت از یکپارچگی سرزمینی کشور در برابر تهدیدات داخلی و خارجی، امری حیاتی است. تجربه ‌هشداردهنده کشورهای همسایه مانند عراق و سوریه با وضوحی تلخ نشان می‌دهد که فقدان چنین اقتدار ثابت و توانمند، می‌تواند به فروپاشی فاجعه ‌بار، جنگ داخلی طولانی ‌مدت، و ظهور خشونت‌های فرقه ‌ای و تجزیه طلبی، منجر شود. در ایران، نهاد تاریخی پادشاهی قرن‌ها این نقش تثبیت ‌کننده  حیاتی را ایفا کرده است، و به ‌عنوان ستونی از تداوم، وحدت، و مقاومت در برابر چالش‌های بی‌شمار عمل کرده است. در دوران پهلوی، علی‌رغم نواقص، و چالش‌ها ، ایران توانست سطح قابل ‌توجهی از وحدت ملی و توسعه را حفظ کند و زمینه ‌ای برای پیشرفت، از جمله بهبود زیرساخت‌ها، توسعه ‌ی آموزش، و افزایش برابری اجتماعی ایجاد کند.

با این حال، چنین حکومتی، هرچند در زمینه ‌ی تاریخی مؤثر بود، اکنون باید به یک دموکراسی متعادل، فراگیر و مشارکتی تحول یابد که بازتاب آرمان‌ها، امیدها، و رؤیاهای همه ‌ی ایرانیان، بدون توجه به پیشینه یا باورهای آنان باشد. در عین حال، اسلام سیاسی—در تمامی تجلی‌های گسترده و مخرب خود، چه در عرصه ‌ی سیاسی، نظامی یا اقتصادی—باید به ‌طور قاطع، کامل و غیرقابل بازگشت از ساختار حکومتی حذف شود، تا حاکمیت بر پایه ‌ی اصول سکولار بنا شود ، که سعادت ملت را بر جزم اندیشی های ایدئولوژیک ترجیح می دهد.

تجربه ‌ی ۱۴۰۰ ساله  ایران با اسلام نشان می‌دهد که رقابت مداوم و تأثیرگذار میان روحانیت و پادشاهی، مسیر تاریخی کشور را به ‌طور عمیق شکل داده است. هرگاه طبقه  روحانی نفوذ خود را بر دولت گسترش داده و تلاش کرده است تا هویت ملی غنی، کهن و چندلایه ایران را تضعیف کند، نهاد پادشاهی نیز تضعیف شده و اقتدار آن تحت تأثیر سلطه  تدریجی قدرت دینی کاهش یافته است. در مقابل، شکوه، عظمت، و میراث ماندگار پادشاهی، بارها از طریق قیام‌های مردمی، با هدف احیای هویت فرهنگی و ملی ایران، دوباره سربرآورده است—گواهی بر پیوند عمیق میان پادشاهی و مردم ایران.

 

بخش دوم: ساختار سیاسی پیشنهادی و مخاطرات دوره گذار

برای غلبه بر بحران عمیق، ریشه‌دار، و چندوجهی‌ای که ایران را در این مقطع حساس تاریخی دربر گرفته است، باید یک بنیان محکم، پایدار، و با دقت طراحی شده از طریق آموزش گسترده مدنی، ارتقای مسئولیت‌پذیری عمومی، و ترویج آگاهی اجتماعی در تمامی اقشار جامعه، از شهرها تا روستاها بنا شود. این تلاش‌های حیاتی و تحول‌آفرین شهروندان را توانمند کرده و آنان را به دانش، ابزار و اعتمادبه‌نفس لازم مجهز می‌سازد تا در استفاده‌ی فعال از حقوق شهروندی مقدس خود و ایفای نقش اساسی در یک دموکراسی پایدار، مقاوم، و واقعاً نماینده‌ی آرمان‌های تمامی ایرانیان مشارکت کنند. هدف نهایی و غیرقابل مصالحه باید ایجاد یک مجلس قدرتمند، فراگیر، و نماینده‌ی واقعی مردم، در کنار یک سیستم اجرایی کارآمد، شفاف، و پاسخگو باشد که نیازها، رفاه، و آینده‌ی ملت را در اولویت مطلق قرار دهد. با بازسازی اندیشمندانه و هدایت هدفمند میراث حکومت اقتدارگرا به صدای مردم، می‌توان یک نظام سیاسی متعادل، عادلانه و فراگیر ایجاد کرد – نظامی که نه تنها منعکس کننده تنوع فرهنگی و قومی غنی، پویا و چندوجهی ایران باشد، بلکه قاطعانه وحدت، یکپارچگی و هدف مشترک ملت را به طور کلی حفظ کند.

چنین ساختار آینده‌نگری می‌تواند با برگزاری جشنواره‌ها و آیین‌های ملی و منطقه‌ای، آداب و رسوم محلی را گرامی داشته و ترویج دهد و از این طریق حس تعلق و هویت ملی و محلی را در سراسر ایران تقویت کند. علاوه بر این، با تقویت گردشگری، جذب سرمایه‌گذاری و ایجاد فرصت‌های جدید برای جوامع محلی، این رویکرد نه تنها توسعه پایدار و رونق اقتصادی را ارتقا می‌دهد، بلکه تنش‌های قومی را کاهش داده و از طریق ترویج احترام متقابل، درک مشترک و هویت ملی واحد، پل‌هایی بین گروه‌های مختلف ایجاد می‌کند.

بازسازی، پیشرفت، و شکوفایی بلندمدت ایران به احیای سریع، حساب‌شده، و راهبردی زیرساخت‌های حیاتی کشور بستگی دارد—مأموریتی عظیم و غیرقابل اجتناب که بدون یک دولت مقتدر، مدبر، و متعهد به رفاه و سربلندی کشور محقق نخواهد شد. مبارزه با فساد گسترده و سیستماتیکی که سال‌ها اعتماد عمومی را از بین برده و رشد اقتصادی را متوقف کرده است، نیازمند حکومتی است که بتواند شفافیت، پاسخگویی، و عدالت را در تمامی سطوح اجرایی اعمال کند، تا منابع ملی در خدمت مردم باشد، نه در اختیار یک اقلیت خاص.

در گذار از ساختار سرکوبگر و دینی جمهوری اسلامی—رژیمی که دهه‌ها اراده‌ی ملت را پایمال کرده است، میراث کهن و هزاران ساله‌ی پادشاهی ایران باید بازآفرینی شود. این میراث نباید صرفاً یک نماد تاریخی تلقی شود، بلکه باید به‌عنوان یک نهاد حکومتی و وحدت‌بخش، با ریشه‌های عمیق تاریخی، الهام‌بخش هدفی نوین ملی باشد. در چارچوب یک دموکراسی مدرن و سکولار، این ترکیب می‌تواند ساختاری میهن‌پرستانه خلق کند که افتخار ملی را احیا کند، حس عمیق هدف مشترک را شعله‌ور سازد، و حقوق فردی و غیرقابل انکار تمامی شهروندان را تضمین کند، تا هر ایرانی بتواند شکوفا شود.

این چارچوب تحول‌آفرین باید از یک پروژه‌ی راهبردی روشن، آینده‌نگر، و دارای عمق تاریخی برخوردار باشد: شاه، میهن، آزادی. این شعار قدرتمند، که عمیقاً در میراث پایدار پادشاهی ریشه دارد، در پی آن است که با عزمی راسخ، غرور ملی را احیا کند، تمامیت و وحدت ایران را در برابر تمامی تهدیدها تضمین کند، و از آزادی‌های مدنی و حقوق بنیادین تمامی شهروندان، فارغ از پیشینه‌ی آنان، حفاظت نماید. این پروژه چشم‌اندازی عمل‌گرا، واقع‌بینانه، و منطبق با شرایط تاریخی، فرهنگی، و سیاسی ایران ارائه می‌دهد—چشم‌اندازی که پایه‌ای مستحکم و غیرقابل تزلزل برای آینده‌ای یکپارچه و پایدار بنا می‌کند، تا ایران بار دیگر در جایگاه واقعی خود در میان ملت‌های جهان قرار گیرد.

جمهوری اسلامی، در ذات خود، صرفاً ادامه‌ی حکومت اسلامی است—خلافتی دینی که با قدرت مطلق و بدون نظارت روحانیت اداره می‌شود و دهه‌ها اراده‌ی ملت را سرکوب کرده، اعتراضات را خاموش نموده، و روح ملی کشور را تضعیف کرده است. سقوط این رژیم نیازمند نه تنها یک پیام ساختارشکنانه که مشروعیت آن را به چالش بکشد، بلکه یک ابزار فرهنگی و تاریخی مناسب برای انتقال آن پیام با وضوح و تأثیرگذاری است، تا این حقیقت در عمق ذهن و دل مردم ایران نفوذ کند. امروز، موج ملی‌گرایی و ایران‌گرایی، که در اعتراضات و شعارهای مردم جلوه‌گر شده است، بیانگر خواستی قدرتمند برای رد کامل این رژیم و بازپس‌گیری سرنوشت کشور است. مردمی که سال‌ها سختی و سرکوب را تحمل کرده‌اند، اکنون در جستجوی نهادی هستند که پیام آنان را بازتاب دهد، و آن نهاد چیزی جز بازگشت پادشاهی پهلوی نیست—نماد تداوم تاریخی، وحدت ملی، و امید به آینده‌ای بهتر.

با توجه به افزایش محبوبیت چشمگیر و غیرقابل انکار پهلوی‌ها در داخل ایران—پدیده‌ای که ذهن میلیون‌ها نفر را به خود مشغول کرده است—اصلاح‌طلبان، در ائتلافی حساب‌شده با جناح‌های چپ و مجاهدین، در تلاشند تا یک نسخه‌ی سطحی و ساختگی از جمهوری با عنوان جعلی «ایرانی» ایجاد کنند. در چنین سیستم فریب‌کاری، قدرت واقعی همچنان در دست رئیس‌جمهور باقی خواهد ماند—یا با حفظ یک ولی فقیه نمادین برای جلب نظر روحانیون، برای فریب افکار عمومی، یا با حذف ظاهری روحانیت در یک نمایش توخالی اصلاحات. این تغییرات صرفاً ظاهری خواهند بود، با هدف ایجاد تصویری فریبنده از پیشرفت، در حالی که ساختار رژیم همچنان دست‌نخورده باقی خواهد ماند.

عناصر درون جمهوری اسلامی—که سال‌ها زیر نظر نهادهای امنیتی رژیم برای این تغییر سطحی برنامه‌ریزی کرده‌اند—در حال بازسازی خود به‌عنوان بخشی از اپوزیسیون هستند، در حالی که هدفشان حفظ قدرت با ظاهری فریبنده است. از طریق یک روایت ساختگی «ملی‌گرایانه» و «ایرانی»، تلاش می‌کنند که رژیم را در قالبی جدید حفظ کنند، در حالی که بازگشت پهلوی‌ها، که تهدیدی واقعی برای سلطه‌ی آنان است، را سد کنند.

در صورت شکست این سناریو، همین گروه‌ها می‌توانند دوره‌ی گذار را به‌شکل مخفیانه و حساب‌شده دست‌کاری کنند، با نفوذ، تخریب، و تضعیف جنبش بازگشت پادشاهی از درون. دقیقاً همین‌جاست که دوره‌ی انتقال، خطر بزرگی برای احیای پادشاهی محسوب می‌شود—تهدیدی که باید با هوشیاری، دوراندیشی، و قاطعیت به مقابله با آن پرداخت.

 

بخش سوم: خلع اسلام سیاسی، اتحاد استراتژیک و دولت موقت شاهنشاهی

با سقوط جمهوری اسلامی و بازگشت پادشاهی پهلوی، اسلام سیاسی در منطقه پایان نخواهد یافت. قدرت‌های بزرگ سناریوهای جدیدی را رقم خواهند زد و بازیگران منطقه ‌ای و گروه‌های اسلامی نقش‌های تازه ‌ای ایفا خواهند کرد.

در یک ایران آزاد و سکولار، دین از حکومت جدا خواهد بود. در چنین کشوری، حتی تعطیلی روز جمعه که ریشه در سنت‌های مذهبی دارد، نیازمند بازنگری است و همگام با اقتصاد جهانی، می‌تواند به روز کاری تبدیل شده و روزهای شنبه و یکشنبه به عنوان تعطیلات رسمی در نظر گرفته شوند. همچنین، تاریخ رسمی کشور از تقویم هجری شمسی (۱۴۰۳) به تقویم شاهنشاهی (۲۵۸۳) تغییر خواهد یافت که نمادی از هویت ملی و پیوند با تاریخ کهن ایران است. در حوزه مسائل اجتماعی، ازدواج و تشکیل خانواده در یک نظام سکولار باید در نهادهای مدنی مانند شهرداری به ثبت برسد تا از نظر قانونی رسمیت یابد. این امر نافی برگزاری مراسم مذهبی ازدواج به خواست طرفین نیست، اما اعتبار قانونی صرفاً با ثبت مدنی خواهد بود. علاوه بر این، سن قانونی ازدواج باید بر اساس بلوغ قانونی افراد، یعنی ۱۸ سال تمام، تعیین شود و پدیده ‌هایی همچون کودک همسری و چند همسری به طور قاطع ممنوع اعلام گردند. همزمان با این تحولات، حقوق شهروندی به طور کامل برای تمامی افراد جامعه، اعم از زن و مرد، تضمین خواهد شد و برابری در زمینه ‌های سیاسی (مانند تصدی مناصب)، اقتصادی (مانند فرصت‌های شغلی و دریافت حقوق برابر)، اجتماعی (مانند حق ازدواج، طلاق، سفر و حضانت فرزندان پس از طلاق) و همچنین برابری در حق ارث و میراث به صورت قانونی اعمال خواهد شد.

زمانی که دین در حکومت مداخله می‌کند و حزب سیاسی تشکیل می‌دهد، دیگر در جایگاه معنویت و هدایت باقی نمی‌ماند، بلکه به یک ایدئولوژی و ابزار سیاسی تبدیل می‌شود که در نهایت با اشکال مختلفی از تمامیت‌خواهی همسو می‌گردد.

نیروهای چپ، اعم از ملی، اسلامی، مستقل یا توده ‌ای، همگی با نام‌های متفاوت اما عملکردی مشابه، عملاً علیه منافع ملی ایران و در تقابل با جریان پهلوی عمل کرده ‌اند؛ زیرا ایدئولوژی، ذاتاً فاقد تعلقات ملی و میهنی است. از این منظر، می‌توان گفت که مارکسیسم و اسلام‌گرایی در خاورمیانه، کشورهای اسلامی آفریقا و حتی در سطح جهانی، در یک اتحاد تاریخی نانوشته قرار دارند.

در برابر این اتحاد، تنها یک ایران سکولار و دموکراتیک با نظام پادشاهی مشروطه و پارلمانی قدرتمند، ساختاری است که می‌تواند هویت فرهنگی، منافع ملی و حقوق شهروندی را در یک ایران یکپارچه تضمین کند.

فرهنگ میهن‌پرستی در دوران پهلوی اول و دوم با شعار «خدا، شاه، میهن» تجلی یافت. در دوران نوین پادشاهی سکولار، این شعار با حفظ ارکان اصلی هویت ملی، به «شاه، میهن، آزادی» تغییر خواهد یافت.

متحدین استراتژیک

در سطح جهانی، نباید از این واقعیت غافل شد که کشورهای غربی در حال حاضر تمایل چندانی به احیای شکوه تاریخی و نفوذ منطقه ‌ای ایران ندارند. با توجه به تنش‌های موجود میان هند و پاکستان و خطر فزاینده تروریسم اسلامی در جامعه هند، وجود یک جمعیت فعال و بانفوذ نظیر پارسیان و هندوها، می‌تواند ایران آزاد و سکولار با نظام پادشاهی مشروطه را به متحدی ارزشمند و پایدار برای هند تبدیل کند. در این راستا، تشکیل یک مثلث استراتژیک میان هند، اسرائیل و ایران پادشاهی در قالب یک پیمان نوین تحت عنوان «پیمان کوروش»، می‌تواند تضمینی پایدار برای ثبات سیاسی و اقتصادی منطقه و همچنین یک عامل استراتژیک برای کریدور اقتصادی هند، ایران و اسرائیل به سوی بازارهای اروپا باشد. بر این اساس، متحدین استراتژیک اصلی ما می‌توانند اسرائیل و هند باشند.

ایجاد یک اتحاد نوین در مواجهه با خطر تروریسم و اسلام رادیکال

این چشم ‌انداز مستلزم برقراری ارتباط و ایجاد یک اتحاد جدید از دولت‌های متمایل به راست است: آرژانتین با رهبری مایلی، ایتالیا با ملونی، مجارستان با اوربان، هند با مودی، اسرائیل به عنوان متحد کلیدی، ایالات متحده آمریکا و تاجیکستان به دلیل اشتراکات عمیق زبانی و فرهنگی پارسی.

برقراری ارتباط فعال با انجمن‌های مذهبی غیرسیاسی مسیحی، کاتولیک، بهایی، زرتشتی و همچنین با محافل صوفیان و دراویش به دلیل درک مشترک از خطر تروریسم و اسلام رادیکال و به ویژه ایجاد رابطه با واتیکان نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

حمایت حداکثری از این پروژه باید ابعاد ساختاری، فرهنگی و سیاسی داشته باشد. حمایت صرفاً اعلامی متحدین خارجی از مردم ایران در شرایط کنونی، اغلب به دلیل فقدان یک ساختار سیاسی منسجم و مورد توافق در میان نیروهای مخالف، فاقد اثربخشی لازم است.

متحدین خارجی ممکن است بر اساس منافع خود، تصوری مبهم از خواسته ‌های مردم ایران ارائه دهند. اما زمانی که حمایت دارای معنای ساختاری و سیاسی مشخص باشد، متحدین خارجی تصویر روشن‌تری از گروه و پروژه سیاسی مورد حمایت خود خواهند داشت و می‌توانند با رضا شاه دوم به عنوان نماینده مشروع و مردمی ایران، برای برقراری دولت موقت شاهنشاهی وارد مذاکرات جدی شوند. در این راستا، ما نباید متحدین استراتژیک خود را صرفاً در غرب جستجو کنیم؛ بلکه باید توجه ویژه ‌ای به ظرفیت‌های همکاری با کشورهای آسیایی داشته باشیم.

درس‌هایی از تاریخ ایران

در جریان جنگ جهانی دوم، اشغال ایران توسط متفقین با تدبیر هوشمندانه رضا شاه بزرگ و انتقال منظم قدرت به ولیعهد، محمدرضا شاه، از فروپاشی کامل کشور جلوگیری کرد. در دوران سلطنت محمدرضا شاه نیز، با اتخاذ دیپلماسی هوشمندانه و همکاری با نخست ‌وزیرانی توانمند همچون قوام، یکپارچگی ارضی ایران حفظ شد و با عبور موفقیت ‌آمیز از بحران‌های سیاسی نظیر نهضت ملی شدن نفت و فعالیت‌های حزب توده، ایران به سوی مدرن‌سازی و پیشرفت در قالب انقلاب سفید هدایت گردید. این دستاوردهای مهم تنها در بستر نظام پادشاهی مشروطه امکان‌پذیر شد.

امروزه نیز، با توجه به پیچیدگی ‌های مناسبات بین‌المللی و منافع متضاد قدرت‌های جهانی، نباید انتظار داشته باشیم که بازگشت آزادانه و بدون تلاش به آن دوران شکوه برای ما فراهم شود. بنابراین، برای تحقق این هدف، باید ابتکار عمل را در دست بگیریم و با یک استراتژی جامع و مدون وارد عمل شویم.

اندیشکده شهوند در پایان سال ۲۵۸۱ شاهنشاهی، با درک عمیق از این شرایط، پروژه راهبردی «شاه، میهن، آزادی» را پیشنهاد کرد. پیش از آن نیز، این اندیشکده با راه ‌اندازی کمپین فراگیر «جاوید شاه» به عنوان یک پیوند استراتژیک و عاطفی میان شاه و ملت، تلاش کرده بود تا از یک سو، تحرک و پویایی را در فضای خیابان‌ها افزایش داده و روحیه مبارزاتی و خیزش مردمی را تقویت کند و از سوی دیگر، با ترسیم یک تصویر روشن و امیدوارکننده از آینده، به ریزش نیروهای حامی رژیم کمک نماید. در امتداد این حرکت، کمپین «پهلوی رهبر» نیز با هدف حمایت از نقش محوری شاه ایران در ایجاد همگرایی میان نیروهای اپوزیسیون و ارائه یک رهبری واحد شکل گرفت.

اگر امروز محتوای مطلوب و خواسته ‌های واقعی مردم ایران را در قالبی که مورد پذیرش و خواست آن‌هاست ارائه ندهیم، روند حرکت انقلابی کندتر شده و فرصت بیشتری به جمهوری اسلامی برای پوست اندازی و حفظ بقای خود داده می‌شود. متأسفانه، اکثریت گروه‌های سیاسی موجود درک درستی از رابطه حیاتی میان «ظرف و محتوا» ندارند و بسیاری از تحلیلگران نیز فاقد تجربه راهبردی لازم برای ارائه راهکارهای مؤثر هستند. در چنین شرایطی، مفهوم مبهم و غیرانگیزشی «دولت گذار» نمی‌تواند نیروی محرکه لازم برای سرنگونی جمهوری اسلامی وایجاد یک تحول بنیادین در جامعه ایران باشد.

تنها ظرف و محتوایی که از ظرفیت لازم برای سرنگونی جمهوری اسلامی برخوردار است، بازگشت به دولت شاهنشاهی مشروطه است؛ در غیر این صورت، ممکن است در حالی که در ظاهر در مسیر پیروزی قرار داریم، در پشت صحنه با شکست‌های ناخواسته مواجه شویم.

استراتژی مبهم «دولت گذار» نه تنها ممکن است اشتباه باشد، بلکه به دلیل عدم وجود یک ساختار مشخص و مورد توافق، احتمالاً غیرقابل اجرا نیز خواهد بود. علاوه بر این، خطر جدی ظهور و تثبیت یک الیگارشی جدید از دل جمهوری اسلامی در دوران گذار، یک واقعیت نگران ‌کننده است که نباید از آن غافل شد.

آنچه به طور واقعی می‌تواند مردم ایران را حول یک هدف مشترک متحد کند، بازگشت نهاد پادشاهی است؛ نه به عنوان یک ساختار تمامیت‌خواه، بلکه به عنوان یک واقعیت و ضرورت اجتماعی و تاریخی که ریشه در اعماق هویت ملی و فرهنگی این سرزمین دارد.

 

بخش چهارم: تشریح عملی دولت موقت شاهنشاهی و استراتژی نهایی

ایران از نظر ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به شکلی بنیادین و عمیق با کشورهایی نظیر اتحاد جماهیر شوروی، لهستان یا آفریقای جنوبی متفاوت است؛ ملت‌هایی که مسیرهای تاریخی آن‌ها درس‌هایی را ارائه می‌دهند اما نمی‌توانند به طور کامل چالش‌های منحصر به فرد پیش روی سرزمین ما را در بر بگیرند. در آن کشورها:

قدرت‌های غربی به طور فعال از جنبش‌های مردمی هم با نفوذ سیاسی و هم با منابع مالی قابل توجه حمایت می‌کردند و یک چارچوب قوی برای تغییر ایجاد می‌نمودند.

نهادهای مذهبی به طور استوار در کنار مردم ایستادند و نه تنها حمایت معنوی بلکه پشتیبانی سازمانی را نیز فراهم کردند که تلاش‌های آن‌ها را تقویت می‌بخشید.

با این حال، ایران واقعیتی کاملا متفاوتی را ارائه می‌دهد که توسط بافت تاریخی، فرهنگی و ژئوپلیتیکی خاص خود شکل گرفته است:

به نظر نمی‌رسد که قدرت‌های غربی امروز به طور واقعی به سرنگونی کامل و بی‌قید و شرط جمهوری اسلامی، رژیمی که اغلب به جای برچیدن آن به دنبال مهار آن بوده ‌اند، متعهد باشند. به نظر می‌رسد استراتژی آن‌ها بیشتر بر مهار رفتار منطقه ‌ای رژیم از طریق تحریم‌ها و دیپلماسی متمرکز است، در حالی که اصلاحات تدریجی و سطحی را مدیریت می‌کنند تا اینکه تغییر رژیم کامل و تحول‌ آفرینی را که مردم ایران به شدت به دنبال آن هستند، تسهیل کنند.

برخلاف انقلاب‌های دیگری که در آن‌ها نهادهای مذهبی نقش حمایتی ایفا کردند، هیچ نهاد مذهبی قدرتمند و سازمان ‌یافته ‌ای در کنار مردم ایران قرار ندارد. در واقع، به دلیل حکومت دینی، و سالها فساد روحانیون و سرکوب وحشیانه ‌ای که نسل‌های کامل را از هم بیگانه کرده است، بخش قابل توجهی از جامعه اکنون عمیقاً از اسلام سیاسی – اگر نگوییم کاملاً خصمانه – سرخورده شده و آن را منبع ظلم و ستم به جای هدایت معنوی می‌دانند.

در ایران، ایده جمهوری‌خواهی به معنای واقعی کلمه فاقد پایگاه اجتماعی گسترده و عمیق است. ملی‌گرایی در این سرزمین به طور سنتی و تاریخی با نهاد پادشاهی پیوند خورده است و نسل جوان امروز نیز به دلیل تجربیات تلخ دهه ‌های اخیر، به هر نوع ساختار جمهوری که توسط نیروهای سیاسی موجود تبلیغ شود، با دیده شک و تردید می‌نگرد. شعارهای فراگیر و خودجوشی نظیر «رضاشاه روحت شاد» و «ایران که شاه نداره، حساب و کتاب نداره» گواه روشنی بر این تمایل عمیق به بازگشت نهاد پادشاهی در میان اقشار مختلف جامعه ایران است.

شعار‌های خودجوش و از صمیم قلب مانند «رضاشاه روحت شاد» و «ایران که شاه نداره، حساب و کتاب نداره» که در جریان اعتراضات در خیابان‌ها طنین‌انداز شده‌اند، شواهد روشن و انکارناپذیری از یک اشتیاق عمیقاً ریشه‌دار، گسترده و پرشور برای بازگشت سلطنت هستند – اشتیاقی که از نسل‌ها فراتر رفته و اقشار مختلف جامعه ایران را در یک چشم‌انداز مشترک برای آینده متحد می‌کند.

پیشنهاد ما: از نظریه به عمل، از ابهام به ساختار

تشکیل فوری و قاطع یک دولت موقت شاهنشاهی، بر اساس اصول و چارچوب قانون اساسی مشروطه ایران، گامی عملی و ضروری برای غلبه بر بحران کنونی و تسهیل سرنگونی جمهوری اسلامی است. این امر نقشه راه روشن و ساختارمندی را برای عبور از آشفتگی ملی که ایران را فرا گرفته است، فراهم می‌کند.

یک دولت موقت بار سنگین مسئولیت‌های اجرایی را در دوره گذار با شایستگی و صداقت به دوش خواهد کشید، شاه را از وظایف اداری آزاد می‌کند و به او اجازه می‌دهد تا بر نقش مقدس و وحدت‌بخش خود به عنوان نماد تداوم و مقاومت ملی تمرکز کند.

این امر زمینه لازم را برای یک انتخابات آزاد، تأسیس مجلس شورای ملی و برگزاری یک همه ‌پرسی شفاف و عادلانه برای تعیین نهایی نظام سیاسی آینده کشور فراهم می‌کند.

 

مزایای این ساختار

مردم ایران خاطره‌ای نسبتاً مثبت و ماندگار از دوران پهلوی دارند – دوره‌ای که با نوسازی، غرور ملی و پیشرفت مشخص می‌شود. این احساس تاریخی، اعتماد، اشتیاق و انگیزه بیشتری را نسبت به چنین ساختاری ایجاد می‌کند، که به عنوان بازگشت به هویتی امیدوارکننده ‌تر تلقی می‌شود.

برای نسل جدید، که بسیاری از آنها فقط ظلم و ستم جمهوری اسلامی را شناخته ‌اند، این چارچوب فرصتی بی‌سابقه برای مشاهده و ارزیابی عملکرد یک  پادشاهی مشروطه در عمل ارائه می‌دهد. آنها با تجربه مستقیم حکومت آن، درک عمیق‌تری از پتانسیل‌های آن قبل از رأی دادن در یک همه ‌پرسی ملی که آینده ایران را شکل خواهد داد، به دست خواهند آورد.

رضا شاه دوم، پادشاهی محبوب، کاریزماتیک و آینده ‌نگر با حمایت داخلی قوی و مشروعیت بین‌المللی، می‌تواند نقش محوری در جلب حمایت داخلی و خارجی ایفا کند. رهبری او می‌تواند ایرانیان را متحد کند و توسط قدرت‌های جهانی به رسمیت شناخته شود و جنبش تغییر را تقویت کند.

حمایت آشکار، صریح و قاطع اسرائیل – ملتی که منافع مشترکی با ایران در ثبات منطقه ‌ای دارد – می‌تواند یک پویایی سیاسی پیشگامانه در منطقه ایجاد کند. این تغییر می‌تواند حمایت غیررسمی اما معنادار کشورهایی مانند هند و تاجیکستان را که پیوندهای فرهنگی و تاریخی با ایران دارند، تشویق کند و ائتلاف برای تغییر را بیش از پیش گسترش دهد.

 

ایجاد یک شوک روانی: سقوط تهران

دیکتاتوری‌ها تنها از طریق زور فرو نمی‌پاشند؛ سقوط آنها زمانی آغاز می‌شود که هم مردم و هم حلقه درونی رژیم – بدون شک – متقاعد شوند که پایان آن اجتناب‌ناپذیر است. این نقطه عطف، توهم شکست ‌ناپذیری را در هم می‌شکند و فروپاشی رژیم را از درون تسریع می‌کند. یکی از قدرتمندترین ابزارها برای دستیابی به این هدف، ایجاد یک موج روانی است – روایتی قدرتمند و طنین‌انداز که سقوط قریب‌الوقوع تهران را به عنوان یک واقعیت غیرقابل توقف قاب می‌گیرد. این روایت باید با دقت طراحی و به صورت استراتژیک اجرا شود تا پایه‌های رژیم را از طریق اراده جمعی محض از هم بپاشد.

 

سازماندهی هسته ‌های «گارد جاویدان»

این جنبش می‌تواند با چند هزار هسته اولیه – هواداران فداکار و پرشور رضاشاه دوم که با یک دیدگاه مشترک برای آینده ایران متحد شده‌اند – ریشه بدواند. مانند بهمن کوچکی که شتاب می‌گیرد، این شبکه می‌تواند به سرعت گسترش یابد، ابتدا به ده‌ها هزار و سپس صدها هزار نفر در سراسر کشور و مانند آتش‌سوزی گسترده شود. این هسته‌ها به عنوان ستون فقرات قیام عمل می‌کنند و نقش حیاتی در هماهنگی اعتراضات، مدیریت اقدامات محلی و حفظ شتاب جنبش ایفا می‌کنند. سازماندهی، تمرکز و انعطاف‌پذیری آنها تضمین می‌کند که انقلاب، حتی در مواجهه با سرکوب، ساختارمند و استوار باقی بماند.

 

بهره ‌گیری از شرایط جهانی

پویایی‌های کنونی منطقه‌ای و جهانی، فرصتی بی‌نظیر و بی‌سابقه برای تغییر رژیم در ایران ایجاد کرده است – فرصتی که باید با فوریت و دقت استراتژیک از آن استفاده شود. دیپلماسی هوشمندانه و پیشگیرانه و همسویی با قدرت‌های کلیدی جهانی می‌تواند سقوط تهران را تسریع کند و ایران را به آزادی نزدیک‌تر کند.

تضعیف اروپا، بحران‌های اقتصادی، چالش‌های مهاجرتی و بی‌ثباتی سیاسی، اروپا را در وضعیت ضعیفی قرار داده و توانایی آن را برای مداخله معنادار در امور ایران محدود کرده است. این خلاء ژئوپلیتیکی، فرصتی حیاتی را برای ایران فراهم می‌کند تا آینده خود را بدون دخالت خارجی شکل دهد.

 

حمایت سیاسی اسرائیل و غرب تحت فشار فزاینده اسرائیل و سیاست‌گذاران بانفوذ آمریکایی که تهدید جمهوری اسلامی را تشخیص می‌دهند، غرب در حال تغییر به سمت سیاست فشار حداکثری است – تشدید تحریم‌ها و تعمیق انزوای دیپلماتیک رژیم. تعامل استراتژیک با تصمیم‌گیرندگان در واشنگتن و تل‌آویو، مراکز نفوذ جهانی، می‌تواند حمایت سیاسی حیاتی را برای تقویت مبارزه مردم ایران و تضمین طنین‌انداز شدن صدای آنها در صحنه جهانی تضمین کند.

آشوب‌های منطقه‌ای درگیری‌های مداوم – از جنگ ویرانگر غزه گرفته تا افزایش تنش‌ها بین هند و پاکستان، همراه با بحران‌های داخلی در کشورهای همسایه مانند عراق و افغانستان – یک قیام سراسری در ایران را بیش از هر زمان دیگری امکان‌پذیر می‌کند. در چنین چشم‌انداز ژئوپلیتیکی ناپایداری، سقوط تهران می‌تواند به عنوان یک نقطه عطف تاریخی عمل کند و نظم سیاسی خاورمیانه را برای نسل‌های آینده تغییر شکل دهد.

 

نقد یک استراتژی اشتباه: اعتصابات به جای اعتراضات

در بحث‌های مربوط به دوره‌های گذار و تغییر رژیم، تحلیلگران اغلب نمونه‌های تاریخی – سقوط اتحاد جماهیر شوروی، گذار آفریقای جنوبی به دموکراسی، جنبش همبستگی لهستان یا حتی توطئه ۵۷ ایران – را به عنوان الگوهای موفقیت آمیز ذکر می‌کنند. با این حال، واقعیت فعلی ایران اساساً متفاوت است و تحت تأثیر شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متمایزی شکل گرفته است.

 

جمهوری اسلامی در حال حاضر به دلیل سوء مدیریت مزمن، فساد گسترده و فشار خردکننده تحریم‌های بین‌المللی، از اختلال شدید و سیستماتیک اقتصادی رنج می‌برد. رژیم اغلب کارخانه‌ها و مراکز تولیدی را به بهانه کمبود برق، سوخت یا مواد اولیه تعطیل می‌کند – تاکتیکی عمدی برای سرکوب مخالفان با ایجاد اختلال پیشگیرانه در مقاومت سازمان‌یافته. در این زمینه، اعتصابات کارگری نه تنها بی‌اثر هستند، بلکه در بسیاری از موارد، به عنوان وسیله‌ای مناسب برای کنترل جنبش‌های عمومی و در عین حال حفظ توهم اقتدار، مورد استقبال رژیم قرار می‌گیرند.

فشار اقتصادی بی‌وقفه ناشی از تورم شدید، بیکاری گسترده و فقر گسترده، اکثر ایرانیان را در آستانه‌ی بقا قرار داده و آنها را قادر به تحمل اعتصاب‌های طولانی مدت نکرده است. درآمد ناچیز روزانه‌ی آنها برای تأمین نیازهای اولیه مانند غذا و سرپناه بسیار مهم است و سال‌ها سختی، ذخایر جسمی و روحی آنها را از بین برده است.

 

برخلاف جنبش‌های اعتصابی موفق در جاهای دیگر – که کارگران به ساختارهای حمایتی قوی دسترسی داشتند – ایران فاقد صندوق اعتصاب یا هرگونه سیستم داخلی یا بین‌المللی سازمان‌یافته برای حمایت از کارگران اعتصابی است و آنها را آسیب ‌پذیر و منزوی می‌کند. در نتیجه، اعتصاب‌های پراکنده و بدون پشتوانه نه رژیم را فلج می‌کند و نه موقعیت مخالفان را تقویت می‌کند. بدتر از آن، آنها خطر تضعیف روحیه ‌ی مردم، کاهش عزم آنها و هموار کردن ناخواسته  راه برای روایت‌های اصلاح‌طلبانه‌ای مانند به اصطلاح «جمهوری ایرانی» را به همراه دارند – چارچوبی فریبنده که برای حفظ رژیم در پوششی دلپذیرتر و در عین حال جلوگیری از آرمان‌های واقعی برای تغییر طراحی شده است.

 

جایگزین مؤثر: اعتراضات خیابانی هدفمند

در حالی که اکثر ایرانیان توانایی تحمل اعتصابات گسترده را ندارند، اما پیوسته شجاعت و انعطاف‌پذیری فوق‌العاده‌ای را در شرکت در اعتراضات خیابانی گسترده و پایدار که به هسته رژیم ضربه می‌زند، نشان داده‌اند.

 

با مسدود کردن استراتژیک جاده‌های اصلی و اختلال در حمل و نقل شهری و بین شهری با دقت و هماهنگی، معترضان می‌توانند فشار اقتصادی و لجستیکی قابل توجهی بر رژیم وارد کنند و توانایی آن را برای عملکرد فلج کنند و در عین حال سرکوب را به طور فزاینده‌ای پرهزینه و ناپایدار سازند.

 

این اعتراضات باید تحت یک پیام واحد و طنین ‌انداز – شعار ملی استراتژیک: شاه، میهن، آزادی – متحد شوند – یک فریاد قدرتمند که امیدهای یک ملت را در بر می‌گیرد و مردم را از شکاف‌های ایدئولوژیک، قومی و اجتماعی در یک مبارزه مشترک برای آزادی متحد می‌کند.

 

بخش پنجم : اجرای استراتژی نهایی، بازپسگیری ایران و نقش تاریخی شاه

مسیر استراتژیک: همگام ‌سازی قیام مردم با اعلام  رسمی دولت موقت شاهنشاهی.

در داخل ایران

برای بازپس‌گیری ایران، یک کمپین تبلیغاتی و آگاهی‌بخشی هماهنگ، پایدار و هدفمند باید در سراسر کشور – از قلب شهرهای شلوغ تا دورترین نقاط روستاها – گسترش یابد. این جنبش باید میهن‌پرستی مردم ایران را دوباره زنده کند و آنها را از طریق نمادگرایی قدرتمند و هویت ملی تزلزل ‌ناپذیر برای قیام نهایی آماده کند.

پرچم شیر و خورشید، تصاویر سلسله پهلوی و شعار “شاه، میهن، آزادی” باید در گفتمان عمومی تقویت شود و تضمین کند که این نمادهای ملی قدرتمند، ایرانیان را از هر پیشینه ‌ای در یک مبارزه شریف که فراتر از اختلافات است و تجسم تلاش جمعی برای آزادی و کرامت است، متحد می‌کند.

هدف واحد و تزلزل ‌ناپذیر: بسیج بزرگترین نیروی ممکن در خیابان‌ها با عزمی بی ‌همتا، فلج کردن شریان‌های اقتصادی و سیاسی رژیم و تأیید اراده شکست ‌ناپذیر مردم ایران برای تغییر دگرگون ‌کننده و پایدار.

کارگران کارخانه که به دلیل شکست‌های رژیم رها شده‌اند و توده ‌های بیکار که با ناامیدی اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند، نمی‌توانند انفعال را تحمل کنند. در واقعیتی که اعتصابات به سرعت سرکوب می‌شوند، انتظار برای موفقیت اقدامات کارگری سنتی بیهوده است. در عوض، این افراد باید به اعتراضات خیابانی عظیم و الهام‌بخش بپیوندند، سختی‌های خود را به قدرت تبدیل کنند، فریادهای عدالت‌خواهی خود را تقویت کنند و اطمینان حاصل کنند که صدایشان از تهران به هر گوشه دنیا طنین ‌انداز می‌شود.

خارج از ایران

ایرانیان خارج از کشور – یک جامعه پر جنب و جوش، مقاوم و تأثیرگذار در سطح جهانی – باید یک اجماع تزلزل ‌ناپذیر ایجاد کنند و از دولت موقت شاهنشاهی به عنوان نماینده مشروع، برحق و مورد حمایت گسترده مردم ایران در طول این گذار تاریخی حمایت کنند.

برای جلب توجه جهانی و اعمال فشار استراتژیک بر دولت‌های خارجی، باید تظاهرات گسترده و با هماهنگی دقیق در کشورهای کلیدی با جمعیت قابل توجه ایرانی – ایالات متحده (به ویژه کالیفرنیا، مرکز فعالیت ایرانیان)، آلمان و کانادا – سازماندهی شود. این تظاهرات، مبارزه ایرانیان را تقویت خواهد کرد، بر روایت‌های رسانه ‌های بین‌المللی تسلط خواهد یافت و دولت‌ها را وادار خواهد کرد تا با مبارزه ایران برای آزادی و عدالت همبستگی داشته باشند.

یک پیام واحد و یکپارچه باید در هر عملی نفوذ کند: شاه، میهن، آزادی – فریاد رسای اراده ملی ایران، که منعکس کننده آرزوها و روحیه تسلیم ناپذیر میلیون‌ها نفر مشتاق آزادی است.

 

نه این… بلکه آن:

مردم پاسخ خواهند داد – اگر طرح درست باشد

تاریخ طولانی و پرماجرای ایران ثابت کرده است که وقتی جنبشی واقعاً عمیق‌ترین نیازها، آرزوها و هویت پایدار مردم را منعکس می‌کند، آنها با شور، اتحاد و عزم بی‌نظیری پاسخ می‌دهند – و به عنوان یک واحد برای شکل دادن به سرنوشت خود قیام می‌کنند.

استقبال سراسری از سرود «ای ایران» – آهنگی که اکنون مترادف با مقاومت و غرور است – گواه زنده‌ای بر این مدعاست، بازتابی عمیق از تمایل پایدار مردم برای بازپس‌گیری هویت، میراث و غرور تاریخی خود در مواجهه با ظلم و ستم.

این روحیه میهن ‌پرستانه نه خواستار اعتصابات کارگری پراکنده و بی ‌اثر است که فقط جمعیتی را که از قبل در حال مبارزه است، خسته می‌کند و نه شعارهای انتقالی مبهم و بی‌روح که نمی‌توانند قلب‌ها را شعله ‌ور کنند. در عوض، این روحیه خواستار یک چارچوب سیاسی استراتژیک و آینده ‌نگر است – چارچوبی که ریشه در هویت، اتحاد و وعده آزادی واقعی دارد. چارچوبی که با روح ملت سخن می‌گوید و مردم آن را به اقدام قاطع ترغیب می‌کند. ساختن یک نظام سیاسی پایدار یک شبه اتفاق نمی‌افتد

یک نظام سیاسی بادوام، مؤثر و واقعاً نماینده – نظامی که قادر به تحمل آزمون زمان باشد – نیازمند سال‌ها کار فکری دقیق، تجربه عملی و برنامه ‌ریزی دقیق و آینده ‌نگر است. نمی‌توان آن را با عجله یا بداهه ‌پردازی ایجاد کرد.

در حال حاضر هیچ حزب سیاسی از نفوذ ملی  و ظرفیت سازمانی یا دیدگاه سیستم ‌محور لازم برای رهبری، اتحاد و بسیج مؤثر مردم در این لحظه حساس برخوردار نیست. با این حال، تشکیل یک دولت موقت پادشاهی می‌تواند این خلأ خطرناک را پر کند و هدف، شفافیت و مسیری رو به جلو را برای ساخت بلندمدت یک ساختار سیاسی پایدار و فراگیر فراهم کند – ساختاری که عدالت را احیا کند، آزادی را تضمین کند و رفاه را نه به عنوان آرمان‌های صرف، بلکه به عنوان واقعیت‌های ملموس ارائه دهد.

بازسازی فقط فیزیکی نیست – باید معنوی و فرهنگی باشد

نوسازی ملی واقعی صرفاً بازسازی زیرساخت‌ها، شهرها و نهادها نیست – بلکه یک بیداری عمیق معنوی و فرهنگی است. تولد دوباره ایران باید غرور ملی را احیا کند، هدف مشترک را احیا کند و انسجام اجتماعی عمیقی را تقویت کند و زخم‌های دهه ‌ها تفرقه و ستم را التیام بخشد.

از طریق این رویکرد جامع، ایران نه تنها خود را از چنگال خفه ‌کننده اسلام سیاسی که مدت‌هاست روح آن را خفه کرده است، آزاد خواهد کرد، بلکه به ثبات جهانی نیز کمک خواهد کرد – گسترش بنیادگرایی و تروریسم را مهار می‌کند و جهانی امن‌تر و صلح ‌آمیزتر برای نسل‌های آینده ایجاد خواهد کرد.

دین باید از زندان سیاست، جایی که به عنوان ابزاری برای تفرقه و سرکوب به کار گرفته شده است، آزاد شود. در عوض، باید یک رنسانس معنوی واقعی و احیاکننده را تجربه کند – و به نقش واقعی خود به عنوان منبع اخلاق، وحدت و الهام، به جای ترس و اختلاف، بازگردد.

 

گام نهایی: اعلام پادشاهی و همه ‌پرسی آزاد

برای تکمیل این سفر تاریخی و تحقق رویاهای میلیون‌ها نفر، باید ضرورت اعلام رسمی تأسیس دولت موقت شاهنشاهی با جدیت و عزم راسخ درک شود – گامی ضروری و دگرگون ‌کننده برای نجات ایران از فروپاشی و قرار دادن آن در مسیر نوسازی.

 

پس از تثبیت شرایط سیاسی، اقتصادی و امنیتی، دولت باید با شفافیت و صداقت برای سازماندهی انتخابات آزاد، عادلانه و واقعاً دموکراتیک برای مجلس شورای ملی اقدام کند و تضمین کند که صدای همه ایرانیان با برابری و عدالت نمایندگی می‌شود.

سپس باید یک همه ‌پرسی سراسری برگزار شود و به همه ایرانیان – صرف نظر از پیشینه – فرصت داده شود تا آزادانه نظام سیاسی آینده را تعیین کنند و از حق دموکراتیک خود برای شکل دادن به سرنوشت ملت خود استفاده کنند.

در این فضای باز و دموکراتیک، همه گروه‌های سیاسی – از جمله جمهوری‌خواهان، سوسیالیست‌ها و چپ‌گرایان – حق قانونی سازماندهی، مبارزه انتخاباتی و ارائه برنامه ‌های خود به عموم را خواهند داشت و یک فرآیند عادلانه و رقابتی را تضمین می‌کنند که به تنوع عقاید احترام می‌گذارد.

امروزه، اکثر ایرانیان تنها تجربه تلخ و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی را تجربه کرده‌اند – رژیمی که روح ملت را زخمی کرده است. بسیاری هرگز فرصت دیدن یک پادشاهی مشروطه کارآمد را نداشته ‌اند.

چند سال تحت یک نظام پادشاهی شفاف و عملیاتی، مبتنی بر قانون اساسی، به مردم اجازه می‌دهد تا انتخابی آگاهانه، متفکرانه و واقعاً آزاد در مورد آینده کشور خود داشته باشند – و اطمینان حاصل کنند که تصمیم آنها منعکس کننده آرمان‌های واقعی آنها است، نه تصورات غلط ناشی از تبلیغات.

شاه، میهن، آزادی – شعاری که تجسم رویاها، آرزوها و روحیه تسلیم ‌ناپذیر ملتی است که از طریق مبارزه و فداکاری دوباره متولد شده است.

این فراخوان قدرتمند و وحدت‌بخش، توانایی بی‌نظیری دارد که نه تنها پادشاهی‌خواهان را که به میراث پادشاهی ایران پایبند هستند، بلکه جمهوری‌خواهان میهن ‌پرستی را که آرزوی ایرانی آزاد، مستقل و مرفه را دارند، گرد هم آورد. این یک چشم ‌انداز منحصر به فرد است که از شکاف‌های ایدئولوژیک فراتر می‌رود و آینده ‌ای جمعی برای ملت رقم می‌زند.

 

تفسیر شعار: کلام آخر و تنها مسیر پیش رو

«شاه، میهن، آزادی»

شاه: بازگشت پیروزمندانه به پادشاهی مشروطه تحت رهبری خردمندانه و دوراندیشانه رضاشاه دوم – نمادی محترم از تداوم تاریخی، وحدت ملی و اراده جمعی اکثریت ایرانیانی که آرزوی بازگشت به گذشته ‌ای پرافتخارتر را دارند.

میهن: تعهدی راسخ، مصمم و تزلزل ‌ناپذیر به تمامیت ارضی، انسجام ملی و هویت فرهنگی هزاران ساله ایران – ارزش‌های بنیادینی که این سرزمین پرماجرا را از سپیده دم تمدن تعریف کرده ‌اند.

آزادی: هدف نهایی و گرامی این جنبش – یک نظام سکولار و دموکراتیک که در آن حقوق، آزادی‌ها و کرامت هر شهروند، صرف نظر از باورها، پیشینه یا جایگاه، به طور کامل و غیرقابل فسخ محافظت می‌شود و جامعه ‌ای عادلانه و برابر را برای همه تضمین می‌کند.

کلام آخر

اندیشکده شهوند، که ریشه در خرد استراتژیک، بینش فرهنگی و تعهدی تزلزل ‌ناپذیر به آینده ایران دارد، شعار قدرتمند «شاه، میهن، آزادی» را در سال ۲۵۸۱ تقویم شاهنشاهی (۲۰۲۳ میلادی) – نقطه عطفی اساسی در تاریخ ایران – تدوین کرد.

این شعار صرفاً یک شعار یا یک فریاد زودگذر برای تجمع نیست؛ بلکه یک نقشه راه دقیق طراحی شده، استراتژی سرنگونی رژیم اسلامی و بازیابی هویت ایرانی – از تئوری تا عمل – است.

این پروژه، امید میلیون‌ها نفر را در بر می‌گیرد و با یک هدف والا و منحصر به فرد هدایت می‌شود: تأمین حقوق مدنی کامل و سلب ‌ناپذیر همه ایرانیان با تلفیق غنای بی ‌نظیر هویت باستانی ایران با ابزارهای علم مدرن، نوآوری و خرد استراتژیک – از جمله هوش مصنوعی – برای ساختن ملتی که ریشه در گذشته خود دارد، اما برای آینده آماده است.

انتخاب با ماست – خطر نمی‌تواند بالاتر از این باشد.

آیا ما حول شاه، میهن، آزادی – چشم ‌اندازی که با روح هر ایرانی سخن می‌گوید – متحد خواهیم شد و سرنوشت خود را با شجاعت، وحدت و عزم راسخ به دست خواهیم گرفت؟

یا منفعل خواهیم ماند، تسلیم آینده ‌ای خواهیم شد که توسط قدرت‌های خارجی شکل گرفته است و اجازه می‌دهیم رویاهای اجدادمان به فراموشی سپرده شود؟

پاسخ در درون تک تک ما نهفته است، و زمان اقدام همین الان است.

#شاه_میهن_آزادی

پروژه “شاه، میهن، آزادی”نوشته راگو کندری، مدیر اندیشکده شهوند
شاه میهن آزادی #شاه_میهن_آزادی #شهوند #جاویدشاه

 

تمامی حقوق محفوظ است.